موسی و شبان ( چوپان)
- دوشنبه, ۲۶ مهر ۱۴۰۰، ۰۴:۵۰ ب.ظ
- ۰ نظر
." موسی و شبان "
نسخه بروز رسانی شده
« دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت اِی خدا و اِی اله »
تو کجایی تا ببینی وضع ما ؟
هم گرانی ، هم نداری سهم ما ؟
خشکسالی ، زلزله ، گرد و غبار ...؛
این هم از وضع دلار و روزگار !
قطعی برق و کووید نوزده ؛
جملگی همراه بی آبی شده !
من نمی دانم چرا با ما لجی ؟!
تا به کی آخر چنین درماندگی ؟!!
روی بنزت خط کشم با خنجرم ؟!
بر درِ کاخت بکوبم با خرم ؟!!
گفت موسی : وای !! استغفار کن!
توبه از رفتار و این گفتار کن !!
کفر هم اندازه ای دارد ، خُلی ؟!
کلّه ات پوک است ، قطعاً مُنگلی !!
شد شبان ناراحت و فریاد زد ؛
در بیابان هِی دوید و داد زد ...
«وحی آمد سوی موسی از خدا ؛
بندهی ما را ز ما کردی جدا ...!
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی »
این شبانِ بینوا ایرانی است ؛
کشورش در معرضِ ویرانی است ،
می رسد از هر طرف بحران و غم ؛
من خودم هم توی کارش ماندهام !!
تا ببینم که چه پیش آید ؛ برو ...
در بیاور از دلش ، موسی ! بدو !
« چون که موسی این خطاب از حق شنید ؛
در بیابان از پی چوپان دوید ،
عاقبت دریافت او را و بِدید ؛
گفت مژده ده که دستوری رسید »
چون که در ایران به دنیا آمدی ؛
بی مجازات است هر حرفی زدی !
« هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
هر چه میخواهد دل تنگت بگوی »...
🌿🍀🌴☘️
- ۰۰/۰۷/۲۶